جدول جو
جدول جو

معنی حکایت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

حکایت داشتن
حاکی بودن، دلالت کردن، اشارت داشتن، خبر دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفایت داشتن
تصویر کفایت داشتن
لیاقت و شایستگی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ چَ / چِ اُ دَ)
تظلم داشتن. گله و شکوه داشتن:
در ایام عدل تو ای شهریار
ندارد شکایت کس از روزگار.
(بوستان).
درمانده ام من از تو شکایت کجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی.
سعدی.
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش، پادشه به نزول.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ)
گرم بودن، غضبناک گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ دی دَ)
لایق بودن. شایستگی داشتن. (فرهنگ فارسی معین) :
زانگه که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی.
سعدی.
، از عهدۀ ادارۀ امور به وجهی نیک برآمدن. (فرهنگ فارسی معین). کارآمد و کاردان بودن: کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد هم امانت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373). ابوالحسن عقیلی نام دارد و جاه و کفایت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 373). ماکان مردی دلیر است و با دلیری و مردی کفایت دارد و جود هم. (چهار مقاله ص 52)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حذاقت داشتن
تصویر حذاقت داشتن
مهارت داشتن چیره دست بودن
فرهنگ لغت هوشیار
کارآمد بودن، شایستگی داشتن لایق بودن شایستگی داشتن، از عهده اداره امور بوجهی نیک برآمدن: ماکان مردی دلیر است و با دلیری و مردی کفایت دارد وجود هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکالت داشتن
تصویر وکالت داشتن
نمایندگی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجت داشتن
تصویر حاجت داشتن
نیازیدن نیاز داشتن احتیاج داشتن نیاز داشتن نیازمند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفایت داشتن
تصویر کفایت داشتن
((~. تَ))
بس بودن، بس شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجت داشتن
تصویر حاجت داشتن
((~. تَ))
احتیاج داشتن، نیازمند بودن
فرهنگ فارسی معین
احتیاج داشتن، نیاز داشتن، نیازمند بودن، آرزوداشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد